... سینه ام را
غم اشغال
نمی کرد اگر
با چشم هایم
باران، حال!
به قناری ها
همه
اتاق خالی
می دادم " رو
در رو "
به هر گلوله
خون حلال!
* * * *
- پژواره -
قبل از هر میلادی - من - بوده ام!
کشته ی مسیح را گویی من بر چلیپا
کشیده و با وسوسه تائیس
پرسپولیسی را - من - به آتش...!
* * * *
- پژواره -
روز در ملاعام، این درد
نیست که از خواص یکی
آفتاب می دزدد بی لگن
شب
با هراس، همه آفتابه؟
ترسو تا غروب آن یکی
قدیس می شود منصور
تا سحر، این همه بردار!
که می داند که هم آفتاب
از همه است هم آفتابه!
* * * *
- پژواره -
* * * *
- پژواره -